35 ماهگی
سلام قند عسلم بخدا شرمندتم پسرم خیلی وقته که فرصت نکردم بیام از شیرینکاریات بنویسم. ماشالا شیطونی نمیتونم دست به تبلت بزنم الانم خسته و کوفته گیج خوابم. امروز جمعه بود رفتیم بیرون شما رو بردیم پارک حسابی کیف کردی البته شهرمون امکانات تفریح درستو حسابی نداره. سوار قطار شدی و سفینه گردون که به شکل میکی موس بود.میچرخیدی و بالا پایین میشدی.خدا رو شکر نترسیدی و شاد بودی. منم تماشات میکردم و از داشتنت خوشحال بودم. کلی قربون صدقت رفتم. میدونی که عاشقتم. مارال خواهر گلت که نینی خطابش میکنی کلی واست ذوق میکرد و دوست داشت بیاد کنارت سوار بشه. خدارو شکر بهت خوش گزشت. خواسته قلبی من هم همینه که شما شاد باشی عزیز دلم. تو ماشین سر بابدبا...
نویسنده :
مامان مهربون
1:02